سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 4
  • بازدید دیروز: 91
  • کل بازدیدها: 193631



یکشنبه 89 آذر 7 :: 8:19 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام .

اومدم کامنتامو خوندم و جواب دادم . قصد آپ کردنم نداشتما ولی نمی دونم چرا یهوئی آپیدنم گرفت ؟!!!!!


شاید علتش اینه که خیلی از دست خودم شاکیم . شاکی و ناراحت . روزی صدهزار بار به خودم قول میدم بشم مثل اون اوایلی که از دوران جاهلیت دراومده بودم و چه حس و حال خوبی داشتم ........

ولی مگه میشه ؟؟؟ چند دقیقه ای خوبم ولی دوباره میشم همون همون و حتی بدتر .


نمی دونم اعتقاداتم کجا رفته ؟

ایمانی که ایمان نبود ولی خوب دل خوش کنک که بود ......

نمی دونم این همه بی قراری و غم و غصه یهو کجای این دنیا بود که گریبانم رو گرفت ؟؟؟؟؟


نمی دونم آرامشی که همه اطرافیانم حسرتش رو می خوردند چی شد ؟

وقتی میگم دلم میخواد بمیرم همه میگن اه اه اه ناشکری ؟؟؟؟؟؟؟

ناامیدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اونم تو ؟؟؟؟؟؟

ولی هیچ کس جز خود خدا نمی دونه که علتش ناامیدی نیست .........

خستگی از این دنیا و مافیهاست ..........

به چی این دنیا دل خوش کنم ؟

دروغاش ؟ هزار چهره و هزار رنگ بودن آدماش ؟ کشتن همدیگه به خاطر همین دنیا ؟ بی چشم و روئی و چشم سفید بودن کسائی که همه چیزت رو واسشون میذاری ؟

مگه نمیگن همه قشنگیا مال اون دنیاست ؟

خوب من دلم میخواد برم اون قشنگیا رو ببینم .

مگه زشتیای این دنیا هم دیدن داره ؟

یه جورائی از خودم خسته شدم . از اینکه چراهام تمومی نداره . یه روزی به همه می گفتم اگه حتی یه روزی فهمیدید که توی یه کاری صد در صد  اشتباه کردید و دچار مشکل

شدید

نترسید .........

صورت مساله رو پاک نکنید ..........

بجنگید اونم با تمام قوا ..........

حالا منم میخوام بجنگم ترسی هم ازش ندارم . می جنگمم ولی یه چیزی رو نمی دونستم که

دروغ و بی اعتمادی بلاهای خیلی بزرگی هستند .

دلم نمیخواد خیلی حرفا رو بزنم به امام رضا (ع ) یه جورائی قول دادم که زبونم رو کنترل کنم ( هر چند من تو قول شکنی حریف ندارم !!!!!! ) ولی بخدا بعضی چیزا فیل رو هم از

پا می ندازه چه رسد به من ضعیف ؟؟؟؟؟؟؟

ولی می جنگم تنهائی می جنگم . با توکل به خدا و با پشتیبانی اون .

اون زندگی ای رو می سازم که آرزوش رو داشتم . اونم واسه خودم .

می دونم ممکنه خیلی طول بکشه تا بتونم ضررهام رو جبران کنم . چه روحی چه جسمی و چه مالی .

ولی صبر می کنم و مطمئنم که ثمره اش رو می بینم .

این قضایائی که توی این یه سال واسه من پیش اومد اگرچه لحظه به لحظه اش رو واسم به اندازه چند سال طولانی  و طاقت فرسا کرد ولی درسای خوبی هم بهم داد ......

یاد گرفتم :

دیگه تا عمر دارم به حرف کسی اعتماد و تکیه نکنم

اینکه خانواده آدم بهترین و محکم ترین پشتوانه هر کس هستند

اینکه به ظاهر نگاه نکنم

و از همه مهمتر چیزی که خوب می دونستم و بهش عمل نکردم : نخوام تجربه های دیگران رو تجربه کنم !!!!!!

می دونم سختیهای خیلی سخت تر از این یه سال پیش رومه ولی این بار دیگه ترسی ندارم .

چون با تمام وجودم توکل کردم به خدا و خودم رو سپردم به روزگار.........

مطمئنم که خدا تنهام نمیذاره .

همیشه وقتی یه چیزی رو از خدا می خواستم که توی فکر و نگاه خودم غیرقابل دسترس بود به خدا می گفتم :

 

خدایا هر چی به خودم و شرایطم و توانائیهام و دور و برم نگاه می کنم امیدی به رسیدن به این خواسته ام ندارم .........


ولی وقتی به تو و مهربونیت و دانائی و توانائیت و کن فیکونت فکر می کنم دلم قرص میشه که اگه به خیر و صلاحم باشه


منو به خواسته ام می رسونی .......

 

 
حالا هم اگر چه اون چیزائی که توی ذهن و خواسته منه با شرایط و اوضاع و احوال و توانائیهای من جور در نمیاد ولی خوب دانائی و توانائی خداست که مثل همیشه نمیذاره

ناامید بشم .

پس امیدوارتر از همیشه واسه رسیدن به خواسته هام تلاش می کنم  و منتظر معجزه های خدائی می مونم که صابون معجزه های قبلیش زیاد به تنم خورده .

خدایا خودت می دونیا ولی دوست دارم به زبون هم بیارم که :

خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم .................

خدایا هم داری منو می بینی هم از نیت قلبیم خبر داری هم صدای دلم رو می شنوی .......

پس کمکم کن

الهی و ربی من لی غیرک ...........

خدایا همه چیزم رو بگیر ولی ایمان و علاقه ام به خودت رو نگیر

اگه یه روزی عشق و علاقه علی ابن ابیطالب که حالا توی سلول سلول بدنم داره بیداد می کنه از دستم بره اون وقت دیگه منی نیست که تو بخوای کمکش کنی

خدایا هر چی دارم از تو و ائمه است منو آنی و کمتر از آنی به حال خودم رها نکن

کمکم کن بشم اونی که بودم همونی که تو می دونی کدوم رو میگم .........

یا نه اونی که تو انسان رو به خاطر رسیدن به اون مقام خلق کردی

می دونم واسه کسی مثل من حتی آرزوی یه همچین چیزیم محاله  ........

ولی خواستنش از کسی مثل تو که اشکالی نداره

به قول قدیمیا : نه تو پیری نه خدا بخیل ..........

می دونم تو این مدت از اتفاقاتی که به سرم اومد خیلی به درگاهت نالیدم و شکایت کردم نه از تو

 از خودم و اشتباهم

ولی تو که نادیده گرفتن این چیزا کاری واست نداره

نادیده بگیر

هر چه از دوست رسد نکوست

اگه دوست داری منو تو این سختیا ببینی من شکایتی ندارم ولی من تنهام بدون تو دیگه خیلی تنهاترم

تنهام نذار

که من هیچ همراهیی رو جز تو نه قبول دارم و نه میخوام

خدایا خیلی دوست دارم .........




موضوع مطلب :