درددل آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ
پنج شنبه 92 خرداد 30 :: 4:22 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . می دونید که وقتی وانیا خوابه فرصت من کمه برای نوشتن چون زود بیدار میشه . بنابراین خیلی زود و تند می نویسم . موضوع مطلب : شنبه 92 خرداد 18 :: 5:59 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . خوب هستید ؟ ببینید چقدر اکتیو گردیده ام !!! خوب منم دعوت توتی رو اجابتیدم و بازی رو راه انداختم ........ بزرگترین ترس در زندگیت چیست؟ بی مادر بزرگ شدن بچه م و مریضی لاعلاج گرفتن خودم یا نزدیکانم اگر 24 ساعت نامرئی می شدی چیکار می کردی؟ می رفتم اونجاهائی که پشت سرم بد میگن ببینم چه معایبی رو مطرح می کنن اگه به جا بود رفعش می کردم . اگر غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفت رو داشته باشه آن آرزو چیست؟ سلامتی و دل خوش از میان اسب پلنگ سگ گربه و عقاب کدامیک را دوست داری؟ من عاشق اسبم . کارتون مورد علاقه دوران کودکیت؟ جودی ابوت . در پختن چه غذایی تبحر نداری؟ همه غذاها جز کشک و بادمجون و کوکو . اولین واکنشت موقع عصبانیت؟ داد زدن و متغیر شدن چهره م طوری که از 6 فرسخی مشخصه عصبانیم . با مرغ ، دریا ، اورانیوم و خسته یه جمله بساز؟ مرغ دریا از بس دنبال اورانیوم گشت خسته شد !! دو بیت شعری که خیلی دوسش داری؟ تا خدا هست به خلقش چه نیاز ، می کشم ناز یکی تا به همه ناز کنم اگه بخوای با تونل زمان فقط به یک روز از زندگیت در گذشته حال و آینده سفر کنی آن روز کدام است؟ اون روزی که وانیا دنیا اومد . چه رنگی هستی . چرا؟ نمی دونم چون رنگم خیلی تغییر می کنه ولی در کل آبی چون در اوج طوفانها هم خیلی زود آروم میشم . اگه قرار باشه از ایران بری کدوم کشورو برای زندگی انتخاب می کنی؟ استرالیا ولی چراشو نمی دونم . بهترین اس ام اس موجود در اینباکس گوشیت؟ شاید قشنگترین دیالوگ دنیا آنجاست که پدر ژپتو به پینوکیو گفت : پینوکیو چوبی بمان ! آدمها سنگیند دنیایشان قشنگ نیست !!! اگه قرار باشه سه نفر از آشناها رو امشب به مهمونی دعوت کنی اون سه نفر چه کسانی هستند؟ مامان ، بابا، مینا اگه قرار بود یه کلمه رو از لغت نامه زندگی حذف کنی اون کلمه چی بود؟ بیماری کسی رو که بخواهی ملاقات کنی؟ پدربزرگ و مادربزرگ مرحومم رو حتی اگه شده تو خواب ....... اسم دیگه ای برای وبلاگت انتخاب کن؟ دلنامه . خودت رو شبیه چه میوه ای می دونی؟ آلبالو سه خصوصیت اخلاقی بدت؟ کینه ای ، حساس و کم صبر کاشکی ... کاشکی زودتر از این مشکلی که تو زندگیمون هست ، خلاص شیم به شرطی که این چیزائی رو که حالا داریم از دست ندیم ! طبق قانون باید چند نفر رو به این بازی دعوت کنم : ولی انگار همه دعوت شدن من کیو دعوت کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟
توتی جون ممنون دعوتم کردی .....
موضوع مطلب : سه شنبه 92 خرداد 14 :: 6:23 عصر :: نویسنده : بهار
اول از همه بگم پست قبل رو اول بخونید مربوط به وقایع تولد وانیاست بعد بیاید عکسا رو ببینید لطفا !!! اول عکس عروسکم البته این عکس مال روز برگشتن مامانم اینا از مکه است . یه نمای کلی از تزئینات خونه . نمای نزدیکتری از میز پذیرائی اینا عکسای کادوهاشه کادودی خاله بزرگه م کادوی عروس خاله بزرگه م کادوی خاله صاحبخونه کادوی داداشم اینا بازم کادوی خاله بزرگه م این دوتا هم کادوی مامان بابک اینام عکسای تولد بابک( این عکس رو میز بازتوانی توی بیمارستانه قبل از اومدن بابک ) اینم تو خونه کادوی من و باباشم توعکسا گردنشه البته اگه بابک خان افتخار بدن عکسا رو بریزن رو کامی تا من بنونم بذارم حتما می بینید !!!!!!!!! در کل خدا رو شکر هم خوب بود و هم خوش گذشت .
موضوع مطلب : سه شنبه 92 خرداد 14 :: 6:6 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . تعجب نکنید که در عرض دو روز دارم دو تا پست میذارم . هم تعطیله هم بابک خونه ست . البته وانیا همچنان از سر و کول و پر و پاچه من بالا میره و با عذاب باید بنویسم ولی خوب بالاخره هر دفعه هم میذارمش پیش بابک یه کم اروم می گیره . پریشب با بابک رفتیم بیرون تا یه کم خریدامون رو انجام بدیم ولی جز چند تا وسیله تزئینی و چند تا ظرف یه بار مصرف چیزی نخریدیم و برگشتیم خونه . منم اصلا حال و حوصله هیچ کاری نداشتم . صبح بابک زنگ زد گفت ساعت 11 میام دنبالت بریم خریدامون رو بکنیم ولی من خیلی کار داشتم گفتم نه 12 بیا . خدا رو شکر در کل همه چی خوب بود . همه از پارسال حرف می زدن و بی تابیای من که شب تولد بابک که همه خونه مون بودن ازشون می خاستم دعا کنن هر چه زودتر راحت بشم ........ درسته که زندگی ما از روز اول خیلی مشکل توش بود ولی به لطف خدا چندتاش حل شد اما اون اصلی ترین مشکل هنوز سرجاشه که با توصیه منصوره میخام با فرستادن موج مثبت امیدوار باشم که خیلی زود حل میشه . نمی دونم سال دیگه این موقع تو چه حال و روزیم ؟ اصلا هستم یا نه ؟ ولی دلم میخاد اگه زنده بودم سالم باشیم و دیگه این مشکل تو زندگیمون حل شده باشه ......... محتاج دعای خیرتان هستم . موضوع مطلب : یکشنبه 92 خرداد 12 :: 10:14 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . حال و احوالاتتون چطوره ؟ می دونم خیلی تنبل شدم قبول دارم . ولی خوب باور کنید از بس از دست این دختر خواب دلچسب نمیرم یه دقیقه هم که وقت ازاد دارم ترجیح میدم استراحت کنم تا بیام پای نت ........
خاطرات دنیا اومدن وانیا یادتونه ؟ رمزم که یادتونه ؟؟؟؟؟؟؟ اولین عکسای وانیا چطور ؟ تو اولین روز دنیا اومدنش ؟
قراره فردا شب برا وانیا تولد بگیریم . هنوزم هییییییییییییییییییچ کاری نکردیم . نه خریدی نه تزئیناتی فقط کیک رو بابک به سلیقه خودش سفارش داده . راستی الان رفتم تو آرشیو وبلاگم . خرداد ماه 91 . روز 8 خرداد که تولد بابک بود . یادمه پارسال آژانس گرفتم و رفتم براش کیک و گل خریدم . و اما امسال .........
موضوع مطلب : |
||