• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : اعصاب خردياي سرکار
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    حالا اشکال کارو فهميدم.کمي از کارت فاصله بگير تا مجبور به نوشتن پست بالا نشي .ديگم از اين حرفا نزن.به فکر وانيا باش.نميگم بسوز و بساز چون سوختني در کار نيست.خودت گفتي همه خوبيهاي همسرت رو.باش و زندگيت رو بساز.
    راستي من و مسعود خيلي شما و آقا بابک رو دعا کرديم .
    پاسخ

    شما به ما هميشه لطف داشتين عزيزم . انشالا که هميشه حاجت روا باشين . به حاج آقا مسعود هم خيلي سلام من و بابک رو برسون .
    اوف بهار !
    رمان پيش پست هاي تو کم مياره به خدا !
    خب خورد خورد بيا بنويس که وقتت هم گرفته نشه
    پاسخ

    زيارتتون قبول باشه عزيزم . اميدوارم که خوش گذشته باشه . عروسيتونم مبارک باشه . انشالا هميشه سالم وخوش و شاد زندگي کنين . عزيزم اينقدر عصبي و شاکي و کلافه بودم که اگه همش رو نمي نوشتم ديونه مي شدم تو تيکه تيکه بخون اذيت نشي .
    + توتي 


    سلام

    کار کردن تو اين شرايطي که نوشتي با اين آدما خيلي سخته يه اعصاب قوي مي خواد و يه آدمي که کاملا بي خياله

    بهار من اگه جاي تو بودم به هر قيمتي بود مي رفتم تو بيمارستان فيض اونجا شايد شرايط بهتر باشه چيه اينجا يه مشت آدم ريختن دورت دارن رو اعصابت رژه مي رن تو بيشتر وقتت تو محل کار مي گذره پس بهتره جايي باشي که آرامشت بيشتر باشه

    نه که خيلي وقته تو اين محيط هستي همکارات يه طرز فکر ازت دارن و اگه بخواي خودتو تغيير بدي جور ديگه برداشت مي کنن

    ولي وقتي بري محيط جديد ديگه کسي در مقابل تغييراتت جبهه نمي گيره

    ايشالا خدا کمکت کنه و بهترين راه رو جلوي پات بذاره

    راستي اين متني که منصوره نوشته بود خيلي قشنگ بود واقعا آرامش بخشه

    پاسخ

    واي توتي اينقدر دلم ميخاد اين کار رو بکنم ولي نميشه نمي ذاره اگرم يه کم بيشتر اصرار کنم با يه برخورد خيلي بد مواجه ميشم . يکي از پرسنل که مسئول آشپزخونه بود رو دکتر باهاش لج کرد مجبورش کرد بره اونم به يه شکل خيلي بد چند ماهي رو مجبور شد بياد از صبح تا ظهر علاف و بيکار تو کارگزيني بشينه تا کارش درست شه . فکر کردي به اين راحتي هر کار خواستي مي توني بکني توتي ؟؟؟؟ اره متن منصوره قشنگه . منم اعتقاد دارم به اين چيزا ولي چون اخلاقام ذاتيه تغييرشون يه کم سخته . ولي انشالا قصد دارم تمام تلاشم رو بکنم .
    + مامان کيارش 
    بهار جون با خوندن مطالبت منم نميدونم چطوري ميتونم به تو حالي کنم که بهار جان خواستن توانستن است بريز دور اين حرف ها رو که ميدونم اين اخلاقات ذاتيه و .....
    باور کن تو ميتوني چون ميدونم که تو ميتوني بخدا ميتوني تو توانائي هات خيلي زياده
    چاره درد تو فقط خودتي
    هر موقع خيلي داغونم اين متن رو واسه خودم ميخونم چون فوق العاده تحت تاثيرم قرار مي ده واسه تو هم مي نويسم چون ميدونم تحت تاثير قرار مي گيري:
    يوسف به سمت درهاي بسته دويد و درها به اذن خدا باز شدند
    پس تو هم هر گاه به درهاي بسته رسيدي به سمت انها بدو
    چرا که خداي تو و يوسف يکي است
    پاسخ

    متن قشنگيه . تغيير خيلي سخته منصوره شدنيه ولي خيلي زمان مي بره تو هم تو خيلي چيزا مجبور به تغيير شدي اگه به خواست خودت بود به اين زوديا عوض نمي شد ولي خوب دارم از حرفات استفاده مي کنم . ممنون . اقلا تو که تو اون خراب شده کار ميکني مي دونم که شرايط منو درک مي کني .
    + توتي 


    سلام

    خوندم ولي بس که مامانم هي باهام حرف زد هيچي نفهميدم!!!!!!!! سر فرصت مي خونم

    پاسخ

    اره حتما بيا بخون بعد مي فهمي همون جا تو خونه بموني خيلي بهتره تا بري سرکار !!!
    بهار جان کاملا معلومه که همکارات بهت حسادت ميکنن. شايد واقعا دليلش حمايت اون دکتر از توئه. اگه ميخواي توي يه محيط کاري موندگار باشي و موفق باشي بايد به اين چيزا بيتفاوت باشي. مطمئن باش زمان همه چيز را درست ميکنه.
    پاسخ

    حسادت که داره خفه شون مي کنه دارن دق مي کنن . خيلي دارم سعي مي کنم بي تفاوت باشم ولي من خيلي جوشيم زود جوش ميارم اين طوري هم خودم خيلي اعصابم به هم مي ريزه هم اونا بل مي گيرن که بد برخورد. مي کنه و اين يه نقطه ضعف بزرگه که بايد تمرين خوبي داشته باشم يه کم صبر و تحملم زياد شه ...
    + ترانه 

    سلام دوست من

    من رمز ندارم فکرکنم

    اگرم داشتم گمش کردم!

    پاسخ

    سلام عزيزم من اومدم وبلاگت رمز بدم ولي اصلا باز نشد از طعم لبخند بگير رمز رو ...


    والا من که وقتي اين اعصاب خوردي هاي تو رو مي بينم يا چيزايي که مهناز ميگه از کار کردن بيزار ميشم!!!

    يا چرا راه دور بريم...خودم که يه هفته برم دانشگاه روز سوم نشده حتمآ يه دعوا با جامعي (مديرآموزش) دارم
    مشکل هم همينه که ما ميخوايم کارها رو از پايه و اساس درست انجام بديم و بقيه فقط توي اينن که ظاهر کار درست باشه واسه همينم همه ش اعصاب خورديه واسه مون...

    حالا به نظر منم يه جلسه کلي با همشون بذاري بد نيس حتي با حضور دکتر اشرفي....

    تازه وقتي هم طرفاتو ميشناسي که چه جوري ان سعي کن با پنبه سر ببري...هم کارتو پيش ببر هم لج اونا رو در بيار....

    پاسخ

    دقيقا مشکل همينه که وقتي ميخاي ضعفاشون رو رو کني و کار رو درست پيش ببري تو بده ميشي و بدگوييا شروع ميشه اما اگه سرتو عين کبک کردي لا برف اون وقت تو چقققققدر خوبي ! جلسه رو خواهيم گذاشت اما دکتر با اون مشغله خودش رو درگير نمي کنه ..
    + کامليا 
    سلام بهارعزيزم.اول از همه آفرين که تونستي همچين اعتباري پيش اشرفي پيدا کني.ايول باريک الله.شايد اگه منم تو اون بيمارستان بودم به تو غبطه ميخوردم.شکر خداروبکن که تا اينجارسيدي که خداهمچين مسوليتي بهت داده. دوم اينکه کاملا حق داري محيط کار اعصاب خورديش زياده.محمدامروز زود اومد با حال گرفته که کارگرخوب نيست .پس بدون که همه دچارهمچين مشکلي هستند.سوم دوستان پيشنهادهاي خوبي دادن.عمليشون کن.چهارم.اگه يادت بيادکه چقدر با ايماني و چقدر نيتت خالص همينکه صبح براي رضاي خدا وارد کاربشي حالا چه کاري انجام بشه چه نشه لبخند خدا و رضايتش ارزش همه چيزو داره عزيزم.رسالت تو اينه که توي اون بيمارستان کاري هرچند کوچک انجام بدي انشالا خدا همه را هدايت کنه. ناراحت نباش بنده هاي خدا از جهل اين کارارو ميکنن.با قدرتي که خدا هرلحظه به تو ميده مطمئنم اين تکليف الهي خوب به پايان ميرسوني.قول ميدم در کنار اين بدي ها خيلي آدمها دعات ميکنن که کارشون راميندازي.دکتر اشرفي چقدر خوشحال کارمندي مثل تو داره و در پايان اين همه سختي که ميکشي يعني خداداره بهت لبخند ميزنه و لذت ميبره که چه بنده نازنيني دارم که تو شخت ترين شرايط بازم مقاومت ميکنه و مطمئنم اينم حل ميشه وقتي يادت ميوفته افتخارميکني به خدايي که توروآفريد
    پاسخ

    قربونت برم عزيزم تو هميشه خيلي به من لطف داري اين قدرها هم لايق تعريف نيستم . دعا کن از پس کار بربيام ..
    + فروغ 
    نميدونم چي بگم بهار جان من اوايلي که ميرفتم سر کار يه همچين محيط کاري رو تجربه کردم و به 6 ماه نکشيد که از اون شرکت اومدم بيرون راستش روحيات من با تو خيلي فرق داره پس نميتونم قضاوت کنم اما شوهرم تو محيط کاريش ازين موارد زياد دارن اونجا همشون مرد هستن و کافيه يکي بشه بالاسر اون يکي...اونجاست که اين موبايل شوهر من تا يه هفته شبانه روز زنگ ميخوره و همه شکايتشون رو از در و ديوارر بهش ميرسونن به طوري که دلم ميخواد موبايل رو بکوبونم به ديوار...
    پاسخ

    باورت نميشه فروغ که مردامون خيلي خاله زنک تر از زنها شدن يعني حالت به هم مي خوره وقتي ميبيني چچقدر راحت پشت سر کسي حرف مي زنن که تو روش باهاش ادعاي رفاقت مي کنن . تمام روزشون صرف زدن براي ديگرون صرف ميشه و ادم فقط احساس انزجار مي کنه .. تو محيطاي خانومانه تازه حسادتم اضافه کن ببين چه شود ؟ خوش به حالت که خونه داري دعا کن يه فرجي بشه منم راحت بشم ...
    حالا از شوهرم هم يک نظري ميپرسم ميام بهت ميگم اخه اون تجربه ش تو اين موارد زياده . مسئوليتش جوريه که خيلي ازين درگيري ها داره
    پاسخ

    ممنون عزيزم . لطف مي کني .....
    راستش بهار جان من تا حالا تو محيط اداري نبودم و زياد جوش رو نميدونم اما همسرم خيلي وقتها مياد تعريف ميکنه که اين خانوما خيليهاشون نسبت به هم حسودن و به جون هم ميافتن تازه شانس اوردي کتک نخوردي همسرم ميگفت چند بار تاحالا تو اداره شون خانوما هم رو زدن و کارشون به پزشک قانوني و طول درمان کشيده ...
    چون تو اين جو ها نبودم شايد نظرم مفيد نباشه اما من اگه جاي تو بودم شايد يک جلسه ميزاشتم و صادقنه باهاشون حرف ميزدم ...
    بهشون ميگفتم من نيومدم که کسي رو اذيت کنم يا براي کسي مشکل درست کنم فقط دوست دارم هر چيزي منظم و روي روال خودش باشه و صادقانه هرچي خودت صلاح ميوني بگو اما در نهايت اگه ديدي بازم دارن اذيت ميکنن اينقدر اعصاب خودت رو خورد نکن بگو من نميتونممممممم ...
    اينجور زن ها همون بهتر که يک مردي بياد بزنه تو سرشون لياقتشون همينه (ببخشيدا منظورم همون خاله زنک هاست که چشم ديدن موفقيت يک هم جنس خودشون رو ندارن)

    پاسخ

    اتفاقا قصدم همينه که همين کار رو بکنم يعني رحيمي گفته بذار بريم با هم تا يه جلسه بذاريم و حرف بزنيم . اون دختره هم من يعني دلم ميخاست دوستانه عمل کنم نمي دونستم اينقدر بي شعوره و ابروي همه رو مي بره . من مي دونم که اگه يه کم تحملم بيشتر بشه خيلي چيزا درست ميشه ولي متاسفانه من اصلا تحمل از زير کار در رفتن يا موش دوندن توي کار رو ندارم و مي دونم تنها حربه اينا بدگوئي کردنه و اخبار کذب رسوندن . دعا کن از پسش بربيام سارا ......
    + باران بهار 

    بهار جان خودت مي دوني که متاسفانه اينا نباشه نميه گفت محيط کاري .... من سعي مي کنم تو محيط کار از کسي توقع دوستي نداشته باشم الانم تو فقط به کاري که فکر مي کني درسته بچسب و هيچ توقعي واسه همکاري از اينا نداشته باش مث هميشه مديريتت رو بکن سعي کن يه سر سوزن نه خيلي زياد منعطف تر باشي و کلهم بيخيال حاشه شو ولشون کن هر کار دوس دارن بکنن منظورم حرفاست اوني که بايد بدونه مديرته که مي دونه و نتايج مديريتت رو هم مي بينه بقيه همک چرنديات خاله زنکيه که بين آقايون و خانوما فراوون مي بينيم

    به کارت بچسب و زياد اعصاب نذار واسه اين حرفا

    موفق باشي خانوم مدير

    مطمئنم از پسش برميايي

    پاسخ

    ممنون بهار جان . راستشو بخاي بدجور اعصابم رو ريختن به هم . يه جورائي مطمئنم که دکتر همه چيز رو مي دونه و همه رو خييييييلي خوب مي شناسه . ولي اين خاله زنک بازيا و اين دروغگوئيا و بدگوئي کردنا فقط بخاطر حسادت و ترس از منظم شدن کار داره ديونم مي کنه . مي دونم راه خيلي سختي رو در پيش خواهم داشت فقط اي کاش خدا بهم صبر بده . حالم از محيط کار به هم مي خوره واسه همين نکبت بازياش بخصوص محيط زنونه . هر چند تو بيمارستان ما مردائي هستن که از 100 تا خاله زنک بدترن ......