به به!ايول!چه عجب! تو نه ها!اين كامنتينگ! عصري!نه يعني عصر ديروز تا مرحله خل شدگي!(همون ديوونگي)پيش رفتم!نزديك بود با مشت شايدم با كله(منظور سر گرام)بيام تو مانيتور! اه اه!چه خاطرات بدي بود
بگذريم!
تو خوبي؟ خوش ميگذره؟
ميگما تو واقعا خجالت نمي کشي؟ خب چرا آدمو ميذاري تو خماري؟ اسمو چرا جواب ندادي خوف؟ دم سحري آدمو منتظر ميذاري!
پست قشنگي بود! من گفتم اين رانندگي تو آخرش کتاب ميشه! بابا مواظب باش! يهو ديدي رانندگيتو سوژه ي يکي از نوشته هام کردما! از ما گفتن بود
ول يخداييش ايول به اعمتاد به نفستکلا با آقيون بايد همين طور رفتار کرد تا يه وقتي وهم برشون نداره يه خانوم ديدن بش راه ندن!دهه
خب آخه قربانت برم اون جوابي که تو دادي يعني زنگ نزن ديگه! اگه ميخواستي مي گفتي بزن عزيزم!خوشحال ميشم صداتو بشنوم! بعد وقتي زنگ زدم مي گفتي راستي من خانه سالمندانم! که اونم يعني کمتر حرف بزن! ياد گرفتي؟ حالا يه بار تکرار کن!
ديگه اينکه مي بينم اينجا شده چت روم تو وزهره! به به! خب نمي گفتم يحتمل حناق(شايدم هناق يا حناغ يا هناغ)مي گرفتم!
عکسا هم قشنگ بود! عمرا کار تو که نبود! مگه تو هم بلدي عکس اينجوري بگيري؟تقصير خودته بهار! حرصم ميدي منم تلافي ميکنم!
ميگما من جاي زهره بودم جاي جي پي اس خودم باهات ميومدم! ديگه پول هم خرج نميکردم! نه؟
راستي اون گربه هم تو خونه سالمندان بود؟ کشته منو اين خلاقيتت!
واااااااي خدا بهم رحم کنه! بهار الآن خوبي؟ اين شکلي نيستي؟
خب شوخي کردم جانم!
بيسکويت فرخنده چيه؟ هان؟ خب حداقل عکسشو ميذاشتي! ما فقط بيسکويت مادر ميخوريم
خب شب قدر خوب بود؟ خوش گذشت با خدا؟
راستي ميخوام تحريمت کنم يه چند وقتي اس نزنم ببينم تو کي ياد ميکني!هان ؟خوبه نه؟اگه طاقت بيارم!
مواظب خودت باش!