درددل آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ
سه شنبه 89 آذر 23 :: 1:55 عصر :: نویسنده : بهار
سلام .
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه جدش به اشکش شست دست مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جائی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب ورنه این بی حرمتیها کی روا دارد حسین ........
اگرچه این روزها وقت بازی و تفریح نیست ولی من بدون نیت بازی و فقط واسه نوشتن یه سری حرفائی که شاید یه جورائی حرف دل باشه می نویسم و میرم . چون شاید تا چندین روز دیگه نتونم بیام . اون وقت زهره اگه ببینه دعوتش رو بی جواب گذاشتم ناراحت میشه خوب !!!!!! اول یه سوال : زهره خدائی تو این آهنگای متناسب با حال و روزت رو از کجا گیر میاری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگرچه وقتی آدم یه غم و غصه ای داره هر نوشته ، هر حرف یا هر آهنگی رو می تونه بهش ربط بده .......
* بدترین اتفاق زندگیم: فوت پدربزرگم که بعد از فوت مادربزرگم بزرگترین پناهگاه عاطفیم بود و جمعه سالگرد فوتشه .... * خوب ترین اتفاق زندگیم: به هر کدوم از اتفاقات زندگیم که نگاه می کنم بدی توشون نمی بینم چون هر چه از دوست رسد نکوست . اگه بدی هست از خودمه .....
* از کی بدم می یاد: از خودم وقتی از خدا دور میشم و بد .......
* دلیل انتخاب اسم وبلاگ: چون می خواستم یه جائی باشه که راحت بتونم توش حرف بزنم و درددل کنم ولی خوب خیلی هم نتونستم به خواسته ام برسم ........
* کی رو از بچه های وب بیشتر دوست دارم: من خیلی دوست وبلاگی صمیمی ندارم ولی خوب زهره ، زینت و کوثر رو بیشتر دوست دارم .....
* تعریفی از زندگی خودم: یه زندگی پر از فراز و نشیبهای پی در پی ولی قشنگ و دوست داشتنی .........
*این واژه ها یادآور چی هستند؟*
-هلو: میوه ای که خیلی دوست دارم ( البته از دید آقایون یاد خانمای خوشگل میفتم !!!!!!! )
- خدا: همه چیز
- امام حسین(ع): اسطوره عشق و ایمان
- اشک: آرامش بخش ترین و شیرین ترین داروی دنیا
- کوه: استقامت
- فرار از زندان: خودسازی و رهائی از زندان هوا و هوس و نفس اماره
- هوش: تفکر و استفاده از عقل با چاشنی توکل به خدا
- ایمان مبعلی: با عرض معذرت اصلا از صحبت در مورد بازیگرها و هنرپیشه ها و اصولا این تیپ آدمها خوشم نمیاد ........
- ویولن: نه از موسیقی سر در میارم نه از ابزار آلاتش .........
- رنگ چشام: قهوه ای تیره البته به گفته دیگران
- رنگ مورد علاقه: از هر رنگ ملیحی خوشم میاد
- جواب تلفن و ارتباطات: خیلی سریع .........
- کلام آخر: با همه داغ که از گردش دوران دارم
منم اگه قراره کسی رو دعوت کنم همه اون کسانی رو دعوت می کنم که به وبلاگم بیان و اون رو بخونن .
یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه
تو این روزها خیلی خیلی التماس دعا بخصوص واسه فرج امام زمانمون که مظلومتر و تنهاتر از جد غریبشون هستند ......
موضوع مطلب : دوشنبه 89 آذر 15 :: 6:40 عصر :: نویسنده : بهار
موضوع مطلب : شنبه 89 آذر 13 :: 1:20 عصر :: نویسنده : بهار
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه .............. سلام . همین یه جمله واسه خیلیائی که مثل من با خودشون مشکل دارند و حریف هوای نفس و شیطان رجیم نمیشن خیلی خیلی امیدوارکننده و راهگشاست ........... آخ که چقدر حرف تو دلم تلنباره و مجال گفتنش نیست ....... خدایا چقدر خوبه که تو واسه شنیدن و دونستن نیازی به حرف زدن ما نداری ......... ان الله سمیع بصیر .......... چند روزیه که در آستانه ماه محرم دارم به یه چیزی فکر می کنم یعنی دارم مقایسه می کنم . مقایسه ای بین خودمون و مردم کوفه زمان امام حسین ............ ما این همه سفارش شدیم که توی مراسمهای امام حسین ( ع ) شرکت کنیم ، بشنویم ، بسوزیم ، گریه کنیم . خوب که چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ که چی بشه ؟؟؟؟؟؟ مگه ظلمهائی که به امام حسین شد با گریه و اشک و آه ما درمون میشه ؟؟؟؟؟؟ نه ......... بلکه شاید به یاد بیاریم که : ایها الناس ما هم توی همین دوره زمونه یه امام داریم ....... یه امام زنده ......... امامی که هزاران هزار بار از جد غریبش حسین غریب تر و تنها تر و مظلوم تره ......... آهای مردم برای مصیبتهائی که مردم دوره امام حسین به سر امامشون آوردند بنالید و بسوزید و بگریید و عین همون بلاها رو به سر امام زمانتون نیارید . مردم کوفه امام زمانشون رو می دیدند ، سفارشهای پیامبر رو در مورد اهل بیتش شنیده بودند . خیلی از پیرهاشون حتی خود پیغمبر رو دیده بودند و این بلاها رو سر امامشون آوردند .......... پس واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای بر ما ............ ما که از دیدن امام زمانمون محرومیم ......... ما که علاوه بر حرص بر مال دنیا و دنیا پرستی کلی وسایل پیشرفته مثل موبایل و ماهواره و اینترنت و انواع و اقسام مواد مخدر و هزاران هزار وسیله و راههای سرگرمی و به خود مشغولی داریم . محرم داره میاد و آقا شال سیاهش رو میندازه ........ توی مراسمها شرکت می کنه و به مردمی که خیلیهاشون نه بخاطر امام حسین بلکه به خاطر غم و غصه و مشکلات خودشون گریه و زاری می کنند نگاه می کنه و شاید پیش خودش میگه : این مردم که عین همین بلاها رو دارند به سر من میارند ............ پس واسه چی دارند گریه می کنند ؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا .............. تو خودت حسینت رو مصباح الهدی و سفینه النجاه معرفی کردی .......... پس خدایا خودت کمکمون کن تا با همون حسین به تو برسیم ........ مثل خود حسین که با نهایت عشق همه چیزش رو داد تا به تو برسه . آخه در برابر عشق تو مگه دارائی دیگه ای هم واسه کسی می مونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا آنکه تو را دارد چه ندارد و آنکه تو را ندارد چه دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الهی و ربی من لی غیرک ........... اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد ........ یا رب الحسین ، بحق الحسین ، اشف صدر الحسین بظهورالحجه ........ الهی هب لی کمال الانقطاع الیک ......... اللهم اجعلنی عندک وجیها باالحسین ( ع ) فی الدنیا و الاخره ........... اللهم عجل لولیک الفرج .......... این الطالب بدم المقتول بکربلا ........... این المضطر الذی یجاب اذا دعاه ......... التماس دعا ........
موضوع مطلب : چهارشنبه 89 آذر 10 :: 2:55 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . خوبید ؟ با هوای آلوده چه می کنید ؟؟؟؟؟؟؟ آقا جدی راست میگن هوا آلوده استا !!!!!!! به جان خودم امروز حتی تو ماشینم حالم یه جوری بود اونم منی که اینقدر سخت جونم !!!!!!! انگار به راحتی نمیشه نفس کشید . حالا زور رو ببینید تو رو خدا !! ما گرفتار چه آدم زورگوئی شدیما !!!!!! آقا شاه می بخشه وزیر نمی بخشه !!!! استانداری تعطیل کرده مدیر بیمارستان ما زل زل تو چشمامون نگاه می کنه میگه : من میگم بیاید باید بیاید .......... آقا شانس ما رو می بینید تو رو خدا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا بیمارستان باید باز باشه واسه خدمت رسانی پزشکی پزشک ، پرستار ، خدمه ، منشی ، پذیرش ، درآمد به کادر اداری چه ربطی داره آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟ بیمارستان الزهرا ، کاشانی ، عیسی ابن مریم ، خود دانشگاه همه جا تعطیلن این لامذهب میگه نههههههههههه الا و باالله باید بیاید سرکار تازه واسه دیروز که ما به بهانه تعطیلی نرفتیم میخواد 2 روز از حقوقمون کم کنه !!!!!! نه که خیلی هم حقوق بالائی داریم میخان کمشم بکنن !!!!!!!! می دونی از چی زورم میاره ؟؟؟؟ وقتی بحث پاداش و سختی کار و شیفت و نوبت کاریه ما جزء کادر درمان نیستیم و اداری هستیم ولی موقع تعطیلیا جزء کادر اداری نیستیم و کادر درمان محسوب شدیم شترمرغ !!!!!!!! اونم از نوع بدشانسش ........ هر چند من یکی به نفعمه برم سرکار یه دیروز نرفته بودم امروز صد و خورده ای پرونده داشتم !!!!!! اقلا امروز رفتم یه کم سبک شد ...... حالا جالب تر از همه اینکه : تعطیلیا واسه آلودگی هوا و جلوگیری از استفاده از وسیله شخصیه در حالی که امروز پارکینگ بیمارستان از همیشه شلوغتر بود !!!!!!!!!! هر چند اتوبان و کلا خیابونا به نسبت خلوت بود و من چه حالی کردم از این اتوبان و چه بیشتر حال کردم از اینکه امروز تنها و بدون کمپانیهای غر غر ( پدر و همسر گرامی ) تونستم دق دلیمو دربیارم و با اون سرعتی که دلم میخواد رانندگی کنم و لائی بکشم !!!!!!!!!!! واااااااااااااااااااااااااااای نمی دونید که سرعت چه لذتی بهم میده . انگار آروم میشم . البته بگم بلا نسبت شما خر بازی درنمیارما . جائی که بشه تند بری و لائی بکشی میرم و الا اسباب زحمت واسه کسی ایجاد نمی کنم . ولی کلا خیلی از رانندگی تنهائی و با سرعت لذت می برم . یه چیز خنده دار هم بگم : من از روزی که دندونم رو به اصطلاح درست کردم هر غذائی که می خورم کلی لای دندونم گیر می کنه و هی باید بهش با زبونم ور برم تا دربیاد !!!!!!! هر روزم میخوام خلال دندون با خودم ببرم سرکار یادم میره !!!!! امروز بعد نهار رفتم دفتر مدیریت به مرجان سر بزنم . دکتر پائین بود . من که رفتم داشتم با مرجان حرف می زدم اومد بالا . منم سلام کردم و از کنارم رد شد . من دوباره داشتم با زبونم به دندونم ور می رفتم و البته زبونمم درآورده بودم کنار لبم و یه چشمم هم به حالت چشمک بسته بودم و منتظر بودم دکتر رد شه بره تو اتاقش که یهو دیدم اه ....... وایساده جلومو زل زده بم و میگه : تو چرا عین مارمولک زبونت رو درآوردی ؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه میخوای پشه شکار کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آقا منو بگیر ............ حالا این مرجان اینام هی می خندیدند و منم هم خندم گرفته و هم می خواستم کم نیارم گفتم : نه !!! یه چیزی لای دندونمه میخوام درش بیارم !!!! اونم گفت آره جون خودت !!!!!!! اینقدر ازش لجم گرفته بود که میخواستم خفش کنم ....... بعد رفته تو اتاق با کارشناس مدیریت سر یه نامه بحث داشته . منو صدا زده میگه این نامه رو بخون . خوندم . میگه خوب عیبش چیه ؟ خوب خدائیش عیبی نداشت ....... گفت : این ( کارشناس مدیریت ) خودش گیجه میگه این نامه مبهمه !!!!! بعد اون یه چیزی گفت من گفتم نه اینجای نامه اشاره کرده به این موضوع . یهو دکتر گفت : هان ببین به این میگن هوش !!!!!!! اما تو گیج و منگی حالیت نمیشه !!!!! منم نه زیز گذاشتم نه رو گفتم اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ............. تا حالا که مارمولک بودم حالا شدم باهوش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت نه کی گفته مارمولکی ؟ گفتم شما !!!!! گفت نه برو برو هیچی نگو . ولی هیچ کدوم از این چیزا باعث نشد که این بی وجدان فردا رو تعطیل کند . خیلی زحمت کشیده گفته هر کی میخواد می تونه مرخصی رد کنه !!!!!!!! نه که منم خیلی مرخصی دارم ؟؟؟؟؟؟؟ به قول شیرمحمد ( که همیشه خطاب به من میگه ) : خدا ریشه ظلمو بکنه ............ جدی حس فردا رفتن نیست ..... مامانم دیشب رفت آبادان هم دائی محمد از مکه برگشته هم پسر دائی حمید ( حسین آقا ) امروز به دنیا اومده هم اینکه خوب یه مسافرت واسش لازم بود . دیشب با پرواز رفت یکشنبه هم برمی گرده . قرار شده بابا اینا ظهرها برن خونه مریم شبا بیان اینجا امروز که مریم اس زد شب چیزی درست نکن خیلی غذا پختم حالا ببینیم فردا چی میشه . این روزا حال و روز و اوضاعم یه خورده بهتره . نه اینکه اتفاق خوبی افتاده باشه یا مشکلی حل شده باشه ولی خوب من دارم سعی می کنم زندگی خودم رو بکنم . پس چرا تو بیخودی سنگش رو به سینه بزنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه جائی خوندم وقتی خیلی به مشکل بر می خورید و دعا و نذر و نیازاتون اثر نمی کنه خودتون رو بسپرید دست خدا و مدام بگید : افوض امری الی الله ان الله بصیر باالعباد .......... منم این روزا همینو میگم . نمی دونم ............ من دوست دارم نسبت به همه مردم خوش بین باشم ولی خوب گاهی اوقات بعضی اسناد و شواهد بدجوری به غیر واقعی بودن بعضی چیزا شهادت میدن !!!!!! واسه همینه که دیگه اعتماد مردم به هم از میون رفته ......... نه فرزند به والدین نه والدین به فرزند نه خواهر و برادر نه قوم و خویشی هیچی نمی تونه جلوی بدجنسی و بدطینتی رو بگیره ....... تازه جالب اینجاست که : من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد ........... وقتی پای غریبه وسطه دستت واسه هرکاری بازه ولی وقتی پای قوم و خویشی وسط میاد دیگه خیلی راحت تصمیم نمی گیری . مجبوری خیلی ملاحظه ها بکنی که البته به نظر من اونم یه حدی داره ........ آقا جان چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه !!!!! مگه سیب سرخ واسه دست چلاغ حرومه ؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا اگه می دونستی واقعا مشکلی وجود داره بازم دلت نمی سوخت ولی وقتی می بینی یه عده نامرد زندگیتو دارن نابود می کنن و از دور به ریشت می خندند و تو هم به ایییییییییییییییی دیگه حتی حوصله گفتن و حرف زدنشم ندارم وقتی می بینی یه نفر توی یه مشکلی گرفتاره موظفی در حد توانت راهنمائیش کنی ولی وقتی اون طرف بخواد به اشتباهاتش ادامه بده و حرفها و کمکهای تو رو نادیده بگیره ول کن بابا .......... اگه فردا تعطیل بود می رفتیم کوه صفه البته احتمالا جمعه بریم حالا ببینیم چی میشه زهره آماده باش اگه رفتیم بیای ............... خوب دیگه انگشتام دردگرفت بهتره برم دیگه فعلا بای ......... یه ذره بعد نوشت :
میگما شما نمی دونید چرا این شکلکا تو وب من نشون داده نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدائی اگه متوجه شدید به منم بگید چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟ باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دست شما درد نکنه کسی به شما بند نکنه ........
خوشمزه نوشت : شاعر از کوچه مهتاب گذشت لیک شعری نسرود نه که معشوقه نداشت نه که سرگشته نبود سالها بود دگر کوچه مهتاب خیابان شده بود ............... موضوع مطلب : یکشنبه 89 آذر 7 :: 8:19 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . اومدم کامنتامو خوندم و جواب دادم . قصد آپ کردنم نداشتما ولی نمی دونم چرا یهوئی آپیدنم گرفت ؟!!!!!
ولی مگه میشه ؟؟؟ چند دقیقه ای خوبم ولی دوباره میشم همون همون و حتی بدتر .
ایمانی که ایمان نبود ولی خوب دل خوش کنک که بود ...... نمی دونم این همه بی قراری و غم و غصه یهو کجای این دنیا بود که گریبانم رو گرفت ؟؟؟؟؟
وقتی میگم دلم میخواد بمیرم همه میگن اه اه اه ناشکری ؟؟؟؟؟؟؟ ناامیدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونم تو ؟؟؟؟؟؟ ولی هیچ کس جز خود خدا نمی دونه که علتش ناامیدی نیست ......... خستگی از این دنیا و مافیهاست .......... به چی این دنیا دل خوش کنم ؟ دروغاش ؟ هزار چهره و هزار رنگ بودن آدماش ؟ کشتن همدیگه به خاطر همین دنیا ؟ بی چشم و روئی و چشم سفید بودن کسائی که همه چیزت رو واسشون میذاری ؟ مگه نمیگن همه قشنگیا مال اون دنیاست ؟ خوب من دلم میخواد برم اون قشنگیا رو ببینم . مگه زشتیای این دنیا هم دیدن داره ؟ یه جورائی از خودم خسته شدم . از اینکه چراهام تمومی نداره . یه روزی به همه می گفتم اگه حتی یه روزی فهمیدید که توی یه کاری صد در صد اشتباه کردید و دچار مشکل نترسید ......... صورت مساله رو پاک نکنید .......... بجنگید اونم با تمام قوا .......... حالا منم میخوام بجنگم ترسی هم ازش ندارم . می جنگمم ولی یه چیزی رو نمی دونستم که دروغ و بی اعتمادی بلاهای خیلی بزرگی هستند . دلم نمیخواد خیلی حرفا رو بزنم به امام رضا (ع ) یه جورائی قول دادم که زبونم رو کنترل کنم ( هر چند من تو قول شکنی حریف ندارم !!!!!! ) ولی بخدا بعضی چیزا فیل رو هم از ولی می جنگم تنهائی می جنگم . با توکل به خدا و با پشتیبانی اون . اون زندگی ای رو می سازم که آرزوش رو داشتم . اونم واسه خودم . می دونم ممکنه خیلی طول بکشه تا بتونم ضررهام رو جبران کنم . چه روحی چه جسمی و چه مالی . ولی صبر می کنم و مطمئنم که ثمره اش رو می بینم . این قضایائی که توی این یه سال واسه من پیش اومد اگرچه لحظه به لحظه اش رو واسم به اندازه چند سال طولانی و طاقت فرسا کرد ولی درسای خوبی هم بهم داد ...... یاد گرفتم : دیگه تا عمر دارم به حرف کسی اعتماد و تکیه نکنم اینکه خانواده آدم بهترین و محکم ترین پشتوانه هر کس هستند اینکه به ظاهر نگاه نکنم و از همه مهمتر چیزی که خوب می دونستم و بهش عمل نکردم : نخوام تجربه های دیگران رو تجربه کنم !!!!!! می دونم سختیهای خیلی سخت تر از این یه سال پیش رومه ولی این بار دیگه ترسی ندارم . چون با تمام وجودم توکل کردم به خدا و خودم رو سپردم به روزگار......... مطمئنم که خدا تنهام نمیذاره . همیشه وقتی یه چیزی رو از خدا می خواستم که توی فکر و نگاه خودم غیرقابل دسترس بود به خدا می گفتم :
خدایا هر چی به خودم و شرایطم و توانائیهام و دور و برم نگاه می کنم امیدی به رسیدن به این خواسته ام ندارم .........
ولی وقتی به تو و مهربونیت و دانائی و توانائیت و کن فیکونت فکر می کنم دلم قرص میشه که اگه به خیر و صلاحم باشه
پس امیدوارتر از همیشه واسه رسیدن به خواسته هام تلاش می کنم و منتظر معجزه های خدائی می مونم که صابون معجزه های قبلیش زیاد به تنم خورده . خدایا خودت می دونیا ولی دوست دارم به زبون هم بیارم که : خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم ................. خدایا هم داری منو می بینی هم از نیت قلبیم خبر داری هم صدای دلم رو می شنوی ....... پس کمکم کن الهی و ربی من لی غیرک ........... خدایا همه چیزم رو بگیر ولی ایمان و علاقه ام به خودت رو نگیر اگه یه روزی عشق و علاقه علی ابن ابیطالب که حالا توی سلول سلول بدنم داره بیداد می کنه از دستم بره اون وقت دیگه منی نیست که تو بخوای کمکش کنی خدایا هر چی دارم از تو و ائمه است منو آنی و کمتر از آنی به حال خودم رها نکن کمکم کن بشم اونی که بودم همونی که تو می دونی کدوم رو میگم ......... می دونم واسه کسی مثل من حتی آرزوی یه همچین چیزیم محاله ........ ولی خواستنش از کسی مثل تو که اشکالی نداره به قول قدیمیا : نه تو پیری نه خدا بخیل .......... می دونم تو این مدت از اتفاقاتی که به سرم اومد خیلی به درگاهت نالیدم و شکایت کردم نه از تو از خودم و اشتباهم ولی تو که نادیده گرفتن این چیزا کاری واست نداره نادیده بگیر هر چه از دوست رسد نکوست اگه دوست داری منو تو این سختیا ببینی من شکایتی ندارم ولی من تنهام بدون تو دیگه خیلی تنهاترم تنهام نذار که من هیچ همراهیی رو جز تو نه قبول دارم و نه میخوام خدایا خیلی دوست دارم ......... موضوع مطلب : دوشنبه 89 آذر 1 :: 3:12 عصر :: نویسنده : بهار
سلام به همه دوستای خوب و نازنین و هر کس دیگه ای که این وبلاگ رو میخونه یا می بینه . ما هم وقتی اومدن اونا قطعی شد ویلا رو تحویل دادیم و راه افتادیم به سمت نور .
موضوع مطلب : |
||