درددل آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ
پنج شنبه 91 اردیبهشت 28 :: 10:35 صبح :: نویسنده : بهار
سلام . حالتون چطوره ؟ خوب هستید ؟ تعجب نکنید که این روزا بیشتر میام علتش اینه که دیگه سرکار نمیرم . از یه نظر خوبه که دیگه هول و استرس سرکار رفتن و خستگی کار و اذیت شدنای اونجا رو ندارم و از طرف دیگه چون تو خونه می مونم حوصله ام خیلی سر میره . اینی که رانندگی نمی تونم بکنم یا تنهائی هم جائی برم بخصوص با تاکسی و اتوبوس ( با اتوبوس که عمرا ) بدجور دست و پام رو بسته . بخصوص الان که هوا به شدت گرم شده من اینقدر دلم میخاد آخر شبا بریم دم آب تا این چند روزی که آب بازه و قدم بزنیم ولی دریغ از یه بار این کار رو کردن . یادته زهره ما تازه عقد کرده بودیم توی اون روز برفی با اصرار بابک رفتیم کوه صفه ؟؟ یادته چه برفی میومد ؟؟ اما حالا جلوش پرپر بزن که بابا بخدا حوصله ام سر رفته بیا یه سر بریم تا فلان جا . از اول حاملگیم دلم میخاست یه امامزاده ای زیارتگاهی دعائی چیزی برم هر بار هم بهش گفتم منو یه سر ببر گلزار شهدا تخت پولاد سید محمد ...... از کوچکی از وابسته بودن به دیگران متنفر بودم چون وقتی یه نفر حس کرد بهش وابسته ای حالا تو هر زمینه ای نهایت سوءاستفاده رو می کنه . البته من همیشه هم مستقل بودم واسه همینه که الان اینقدر سختمه . موضوع مطلب : دوشنبه 91 اردیبهشت 25 :: 11:15 صبح :: نویسنده : بهار
سلام . امروز دارم میرم سونوگرافی ببینم چی میگه ؟ وای خدا .......... عجب هول بدیه ها . جواب سونو : همه چیز خوب و طبیعیه . امروز بعدازظهر دوباره نوبت دکتر دارم . خبر اون رو هم خواهم داد . و اما ......... دکتر نرفتم قرار بود دیروز برم دکتر چون نوبت داشتم ولی از اونجائی که هفته قبلش رفتم و مشکلی هم نبود و سونو هم گفت همه چیز طبیعیه مامان جان و جناب بابک خان اصرار روی اصرار نمودند که نمیخاد این هفته بری دکتر و ما هم نرفتیم . البته می دونم که بابک به خاطر اینکه تو خ مطب دکتر به شدت مشکل جای پارک وجود داره به کلی ازبردن من به این دکتر ناراضیه ولی خوب چه میشه کرد مجبوریم بریم ...... موضوع مطلب : شنبه 91 اردیبهشت 23 :: 11:27 صبح :: نویسنده : بهار
سلام . حالتون چطوره ؟ امروز روز مادره ....... آرزو دارم بهاران مال تو پشت هر کوه بلند روز زن و روز مادر مبارک ...... هنوز مادر نیستم و نمی دونم می تونم باشم یا نه ؟؟؟ این الفرجک القریب ؟؟؟؟......... خدایا اگه این سختیا واسه امتحان منه پس صبرشم بده بی تابی نکنم و اگه از بی لیاقتی و بدی خودمه که هزاران هزار بار بهش اعتراف داشته و دارم ....... خوش به حالت زهره که الان مشهدی ....... راستی نمی دونم چقدر اعتقاد به حروف ابجد درسته ؟ یا اصلا از کجا منشا می گیره و چقدر صحت داره ولی بهرحال رفتیم پیش یه روحانی و ایشان فرمودند که اسم باران به اسم من نمی خوره ( از نظر حروف ابجد ) . در نتیجه باید این اسم رو عوض کنیم ولی خوب حالا کو اسم قشنگی که به اسم منم بیاد ؟؟؟؟؟ فعلا دیگه باید پاشم اماده شم برم خونه مامان . از این هفته استعلاجیم شروع شده و دیگه سرکار نمیرم . ولی خوب عملا هم کاری نمی تونم بکنم . بیشترش خونه مامانم ولی اگه گذرم به خونه افتاد یا با لپ تاپ خواهرم سر خواهم زد ....... اگه یه موقع نیومدم و رفتم واسه زایمان دعام کنید ضمنا زهره در جریان خبرها هست . اگه زنده درنیومدم حتما بهتون خبر میده واسم فاتحه بخونید ........ موضوع مطلب : دوشنبه 91 اردیبهشت 18 :: 11:46 صبح :: نویسنده : بهار
سلام . حالتون چطوره ؟ این چند وقته دیگه تقریبا هفته ای یکی دو روز میرم سرکار چون واقعا دیگه نمی تونم . و اما ختمها :
2- به مدت 40 روز بعد از نماز صبح به سجده رفته و 70 مرتبه ذکر : الهی بحق مفتح الابواب یا فتاح خوانده شود . من هیچ کدوم رو تا حالا تجربه نکردم ولی وقتی دیدم اون روحانی این طور محکم و قاطع به اون جوون می گفت انگار به دلم الهام شد که باید ختمهای خوبی باشند . از روز 5شنبه تا حالا عضله شانه چپم بدجور درد می کنه اون دو روز که دردش خیلی شدیدتر بود . بابک کلی واسم ماساژش داد و کیسه آب جوش گذاشت ولی بازم درد می کنه بخصوص وقتی می شینم یا ظرف می شورم یا می نویسم . دیروز که تو بیمارستان اشکم داشت درمیومد . الانم دوباره درد گرفته . موضوع مطلب : جمعه 91 اردیبهشت 8 :: 10:41 صبح :: نویسنده : بهار
سلام . خوب هستید ؟ خوب بالاخره اتاق باران با یک هفته تاخیر به علت دیر اومدن کمدش چیده شد . و اما عکسها ........
موضوع مطلب : |
||