درددل آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ
چهارشنبه 91 مرداد 11 :: 4:34 صبح :: نویسنده : بهار
سلام . حالتون چطوره خوب هستید ؟ و اما عکس نوشت : اینا عکس طلاهای کادوئی وانیاست : النگوی اول کادوی مامان بابک ، دومی مامان من و سومی خاله ای که صاحبخانه مونه ، دستبند وسط دائی سومیم ، پلاک و زنجیر کادوی بابک ، انگشتر کادوی داداشم علی و گوشواره هم از پولای نقدی که واسش کادو آورده بودند . اونم انگشتری که بابک واسه تولد من خرید که البته از یه زاویه دیگه هم ازش عکس گرفتم .
موضوع مطلب : پنج شنبه 91 مرداد 5 :: 7:14 عصر :: نویسنده : بهار
سه شنبه 91 مرداد 3 :: 9:18 صبح :: نویسنده : بهار
پنج شنبه 91 تیر 29 :: 11:29 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . حال و احوالتون چطوره ؟ خوب هستید ؟ موضوع مطلب : دوشنبه 91 تیر 19 :: 8:36 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . احوالات شما چطوره ؟ بگذریم ...........
دقت کردین بعضی روزا چقدر بی حوصله این ؟؟؟
اعصاب خردی نوشت واقعا که !!!!! کلی وقته دارم می نویسم فلان و بهمان حالا با این برنامه ای که بابک خان نصب فرمودن همش پرید !!!!!!!! هیچی اصلا دیگه حس نوشتن اون همه چیز رو ندارم . فقط اینکه دیروز بابک به مناسبت سالگرد ازدواج دو تا شاخه گل رز قرمز خوشگل با یه کارت هدیه 50 هزار تومانی بهم هدیه داد ولی من نتونستم واسش چیزی بگیرم . بابک میگه : تو زخم زبون نزن هدیه نمیخام !!!!!!!! موضوع مطلب : چهارشنبه 91 تیر 14 :: 12:24 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . حالتون چطوره ؟ خوب هستید ؟ بعد نوشت بالاخره چند تائیش رو تونستم آپلود کنم .
موضوع مطلب : چهارشنبه 91 تیر 7 :: 4:47 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . ببخشید که حال و حوصله احوالپرسی و تک و تعارف ندارم . خیلی خسته و گرفته ام .
بعد نوشت سلام . اگه الان اومدم بنویسم بخاطر اینه که نظرات یه سری از بچه ها رو خوندم . گاهی وقتا وقتی از معایب بابک می نویسم خودم خیلی ناراحت میشم چون اون اگرچه توی خیلی مسائل به شدت منو ازار میده ولی مرد بدی نیست اصلا بد نیست . ما دو تا اگه فقط خودمون بودیم شاید هیچ وقت هیچ مشکلی پیدا نمی کردیم ولی تمام مسائل و مشکلات ما بخاطر ارتباط با خانواده هامونه . البته منم خیلی مواقع بابک رو واسه همین چیزا اذیت کردم . یکی دوبار ناجور با مامانش مشاجره کردم و سرش داد زدم که اگرچه بلافاصه پشیمون و ناراحت شدم ولی خوب توی اون لحظه به قدری عصبانی بودم که نمی فهمیدم دارم چکار می کنم . ولی با وجود تمام الدرم بلدرمی که می کنم وقتی پاش بیفته خیلی بیشتر با بابک کنار میام . ای خدا ...... موضوع مطلب : شنبه 91 تیر 3 :: 11:19 صبح :: نویسنده : بهار
پنج شنبه 91 خرداد 25 :: 11:49 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . حال دوستای گلم چطوره ؟ اول از هر چیز باید تشکر کنم از همه تون واسه تبریکهائی که گفتین و تعریفهائی که از دخترم کردین . موضوع مطلب : پنج شنبه 91 خرداد 18 :: 11:15 صبح :: نویسنده : بهار
سلام . انشالا در اولین فرصت میام تا خاطرات به دنیا اومدن وانیا رو بنویسم . فعلا فقط عکس میذارم . ضمنا به بهار جان هم بابت به دنیا اومدن نازنین زینب خواهرش تبریک میگم چون اون هم دیشب خاله شد و خدا رو شکر خواهرش و بچه هر دو سالم بودن . تبریک میگم بهار جان ...... و اما عکسهای جدیدی که دیشب زهره گرفت .....
موضوع مطلب : |
||